فقر از دیدگاه شریعتی



ميخواهم  بگويم ……

فقر  همه جا سر ميكشد …….

فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني  هم  نيست ……

فقر ، چيزي را  ” نداشتن ” است ، ولي  ، آن چيز پول نيست ….. طلا و غذا نيست  …….

فقر  ،  همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ……

فقر ،  تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ……

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند …..

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود …..

فقر ،  همه جا سر ميكشد ……..

فقر ، شب را ” بي غذا  ” سر كردن نيست

فقر ، روز را  ” بي انديشه”   سر كردن است


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *