
لالایی برای بزه کاران کوچک

محک: به کودکان سرطانی بدون صرف هیچ هزینه ای کمک کنید
با سلام به تمام دوستانی عزیزی که این مطلب را میخوانند و برای این کار خیر وقت صرف میکنند.
خیلی از کودکان وقتی که به دنیا میان حتی طعم یه لحظه سالم بودن رو نمیکشن و لحظهای آرامش در کنار خانواده رو ندارن چقدر درد آور فرزند، خواهر، برادر یا نوه خانوادهای به بیماری مبتلا شوند که آرامش و حس خوشحالی رو از آن خانواده بگیرد و آن خانواده از پس هزینههای درمان این بیماری بر نیایند. همیشه برای انجام کار خیر احتیاج نیست ما از نظر مالی به این جور کودکان کمک کنیم و خیلی راههای دیگری وجود دارد که از نظر مالی خیلی مهمتر هستند و اون حمایت منو شما و همه افرادی هستند که از بیماری این جور کودکان خبر داریم.
حال شما را با موسسه خیریهای آشنا میکنیم که بهترین مکان را برای کودکان سرطانی را به وجود آورده است:
موسسه خيريه حمايت از کودکان مبتلا به سرطان “محک” به عنوان يک سازمان غيردولتي، غيرانتفاعي و غيرسياسي در سال 1370 با شماره 6567 به ثبت رسيد و از همان زمان فعاليت رسمي خود را جهت تسکين آلام کودکان مبتلا به سرطان و خانوادههاي آنان آغاز نمود.
از همان ابتداي تاسيس، به پشتوانه حضور خالصانه موسسين متخصص و پاک نيت، موسسه “محک” توانست ظرف کمتر از يک دهه با بهره گيري از اعتماد و حمايتهاي آحاد مردم و سخت کوشي اعضاء داوطلب و اعمال روشهاي علمي و تخصصي در مراقبتهاي ويژه از بيماران و خانوادههاي آنان در کنار پيشرفتهاي علم پزشکي آمار مرگ و مير را از 75 درصد در دهه 60، به 25درصد در دهه80 برساند.
موضوع فعاليت مؤسسه محک، انجام امور خيريه در زمينههاي پزشکي، پژوهشي، پيشگيري، درماني، خدماتي، بهداشتي، بيمارستاني، رفاهي و صرفا در جهت حمايت از کودکان مبتلا به سرطان ميباشد.
محک تبلوري از ايفاي نقش مشارکت مردمي در جامعه است که در بخش اول اساسيترين شعار محک يعني ”ما را ياري دهيد و از ما ياري بخواهيد” بر آن تصريح شده است.
موسسه خيريه حمايت از کودکان مبتلا به سرطان “محک” توانسته است در طول 16 سال فعاليت خود بالغ بر 11000 کودک مبتلا به سرطان را تحت حمايت قرار داده و امکان ساخت بيمارستان فوق تخصصي سرطان کودکان “محک” را فراهم آورد.
خوب کسانی که از نظر مالی میتوانند به این کودکان کمک کنند از لینک زیر وارد سایت بشن:
سالهای سال تجربهی یکسانی داشتم، دوست داشتم تغییری را تجربه کنم: رفتاری را دیگر انجام ندهم، رفتاری را به برنامهی زندگیام بیفزایم، احساسی را تجربه نکنم و یا به نوعی دیگر به دیگران بازخورد بدهم. و در همهی موارد نمیشد!
هربار صحبت از شنبه بود، اول ماه، سالگرد تولدم و یا اول سال و پس از هر شروع، مدتی تمرین و بعد دوباره بازگشت به روال عادی زندگی.
اگر صحبت از تجربهای برای یادگیری در گروه بود همواره در یکی از دو سر قطب بودم، یا میگفتم این را که من میدانم یا فرصت تجربه کردن دارم پس بهتر است فرصت را به دیگران بدهم؛ و یا با خودم میگفتم الان وقت مناسبی نیست، یا اینجا درست نیست و بگذار کسی دیگر شروع کند و من یک وقت دیگر.
اگر صحبت از تجربهای برای یادگیری در گروه بود همواره در یکی از دو سر قطب بودم، یا میگفتم این را که من میدانم و نیازی به تجربه کردن ندارم و یا با خود می گفتم فرصت های دیگری برای تجربه کردن دارم؛ الان وقت مناسبی نیست، اینجا درست نیست و بگذار کسی دیگر شروع کند و من وقت دیگر…
سالها گذشت و تجارب جدیدی از نظر موضوع یا مکان شکل میگرفت و تنها پای ثابت تجربه عملکرد من بود که نتیجهاش انفعال بود و هیچ تغییری کردن.
تا زمان گذشت و تجربهای دیگر دست داد و در آنجا نه من بیش از سایرین میدانستم و نه امکانی بیش از سایرین داشتم. آن تجربه عضویت در گروههای تئاتر درمانی بود و موقعیت اعلام آمادگی برای قهرمان شدن، و طرح موضوعات در گروه و قدمی برای ارتباطی عمیقتر با خود در جهت خودشناسی و یا درمان دردی
و باز سکون من؛ و غریب اینکه این سکون مختص من نبود بلکه ظاهرا این هم از دردهای مشترک انسانی است که ممکن است هر فردی از هر فرهنگی به آن دچار شود.
درمانگر گروه سه سوال از افراد میپرسید:
1- اگر امروز نه، کی؟ و این همان داستانی است که بارها ارجاع دادم به فردا، شنبه، اول ماه، سالروز تولد و اول سال نو و باز همچنان منتظر روزی دیگر بودم.
2- اگر اینجا نه، کجا؟ و باز این همان داستانی است که مکانی دیگر را مناسب می دانستم، شروع حرکتی از مکانی خاص و یا سفری و ناکجاآبادی که هرگز به آن نرسیدم.
3- اگر تو نه، کی؟ و این دیگر درد هر روز من بود و هنوز هم کمی هست، منتظرم که دیگری کاری کند و یا آنچه را من حرفش را میزنم دیگری عمل کند و خلاصه “مرگ خوب است برای همسایه” و اگر تلاش است من که نمیخواهم، فضیلت اول بودن باشد برای دیگران و ما سرفرصت کار اصولی انجام میدهیم و …
خلاصه اینکه منتظریم یک وقتی، یک کسی، یک جایی کاری کند و بشود کارستان.
و این داستان من بود؛ شاید ذره ذره حرکتی و تغییری و شاید همه آن ذرهها مقدمه شد تا جملهای را بشنوم و بشود آرمانم و صدای هر کلامم برای انتقالش:
“بیایید خودمان تغییری شویم که در دنیا جستجویش می کنیم”
از وبسایت زبان زندگی
قدرت تميز, داوري و استدلال آوري از اهميت انكارناپذيري در زندگي فردي و حيات جمعي برخوردار است. نقش اين امور را در تفاهم ميان آدميان و در نتيجه نشاندن «گفتگو» به جاي «نزاع» در درون و ميان تمدنها نيز نمي توان ناديده گرفت.
با وجود اين، حتي در گروههاي فلسفة دانشگاهها نيز بسياري از دانشجويان فاقد قدرت تميز, داوري و استدلال آوري هستند. البته اين معضل به كشورهاي جهان سوم محدود نمي شود، در كشورهاي پيشرفته و كشورهاي غربي نيز اين امر محسوس بوده است. اما انديشمندان و فلاسفة اين كشورها مدتي (حدود نيم قرن) است كه دست به كار شده اند. در اين مدت تلاش هاي بسياري انجام داده اند. در اين زمينه مطالعات و تحقيقات بسياري بعمل آمده وكنفرانس هاي متعددي تشكيل شده است و با عنايت به اين امر كه براي تقويت توانايي هاي ذهني و استدلالي افراد دوران دانشگاه بسيار دير است به اين نتيجه رسيده اند كه بايد اين كار را از دوران كودكي آغاز كرد.
بدين ترتيب شاخة ديگري از فلسفه متولد شده كه « فلسفه براي كودكان» نام گرفته است و از اين طريق فلسفه وارد دبستانها و مدارس راهنمايي گرديده است، گو اينكه اين نوع فلسفه تفاوت هاي بسياري با فلسفه محض دارد. اين برنامه در حال حاضر در بيش از سي كشور جهان از استراليا گرفته تا ايسلند، از بلغارستان تا برزيل و از كانادا تا تايوان در شانزده زبان در حال اجرا است.
پرفسور متيو ليپمن1 بنيانگذار اين برنامه است. وي در سال 1954 م دكتراي خود را از گروه فلسفة دانشگاه كلمبيا گرفت. هجده سال استاد فلسفه آن دانشگاه بود. سپس به دانشگاه دولتي مونتكلير2 رفت و در آنجا «پژوهشگاه توسعه و پيشبرد فلسفه براي كودكان»3 را تأسيس كرد. برنامه او، يعني «فلسفه براي كودكان»، جايزة سال 2001 انجمن فلسفي امريكا را به خود اختصاص داد. اين برنامه از طرف يونسكو و انجمن معلمان فلسفة امريكا تقدير شده است. ليپمن نويسنده يا نويسنده _ همكارِ 26 كتاب در فلسفه و تعليم و تربيت است